..... آورده اند كه قريش گفتند خداى تعالى از آن بزرگوارتر است كه بشر را بپيغمبرى فرستد بلكه ملائكه را مبعوث گرداند تا خلق را بدو دعوت كنند حقتعالى رد قول ايشان كرده فرموده كه وَ ما أَرْسَلْنا و نفرستاديم ما برسالت مِنْ قَبْلِكَ پيش از فرستادن تو إِلَّا رِجالًا مگر مردانى را از آدميان كه بزبان ملائكه يوحى إليهم وحى فرستاده مى شد بايشان حفص بصيغه متكلم مى خواند يعنى بواسطه فرشتگان وحى مي فرستاديم بر ايشان ملخص سخن آنست كه سنت الهى و عادت ربانى جارى شده كه بشر را برسالت فرستد نه ملك را چنان كه كفار مي گويند فَسْئَلُوا پس بپرسيد أَهْلَ الذِّكْرِ اهل كتاب را يعنى علما و مورخان خود را كه باخبار امم ماضيه عالماند تا شما را از اين اعلام كنند و يا مراد اهل كتاب اند و اين قول مجاهد و ابن عباس و جابر است و محمد بن مسلم از ابو جعفر (ع) روايت كرده كه آن حضرت فرمود كه نحن اهل الذكرو بنا بر اين ميتواند بود كه مراد بذكر قرآن باشد يا پيغمبر (ص) لقوله ذكرا رسولا يعنى از علماء دين اين معنى را استفسار كنيد إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ اگر شما هستيد كه نمى دانيد كه انبياى گذشته همه بشر بودند كه مبعوث شدند. 11- تفسير نمونه [سوره النحل (16): آيات 43 تا 44] *** نكته: اهل ذكر كيانند؟ در بسيارى از تفاسير و كتب اهل سنت نيز رواياتى به همين مضمون ميخوانيم از جمله در تفسيرهاى دوازدهگانه معروف اهل سنت از ابن عباس در ذيل آيه فوق چنين نقل شده كه گفت: هو محمد و على و فاطمه و الحسن و الحسين (ع) هم اهل الذكر و العقل و البيان:" اينان محمد و على و فاطمه و حسن و حسين ع هستند آنها اهل ذكرند و اهل علم و عقل و بيان" «1». 12- تفسير نور وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ «43» نكته ها: پيامها: 13- تفسير نور الثقلين 87- في بصائر الدرجات الحسين بن سعيد عن فضالة بن أيوب عن أبان بن عثمان عن محمد بن مسلم عن أبى جعفر عليه السلام في قول الله عز و جل: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ قال: الذكر القرآن، و آل الرسول صلى الله عليه و آله أهل الذكر و هم المسئولون. و قال الله عز و جل: «وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» فقد فرضت عليهم المسئلة و لم يفرض عليكم الجواب؟ قال: قال الله تبارك و تعالى: «فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ» «1». 99- في تفسير على بن إبراهيم حدثنا محمد بن جعفر قال: حدثنا عبد الله بن محمد عن داود و سليم بن سفيان عن ثعلبة عن زرارة عن أبى جعفر عليه السلام في قوله: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» من المعنون بذلك؟ فقال: نحن و الله، فقلت: فأنتم المسئولون؟ قال: نعم، قلت: و نحن السائلون؟ قال: نعم، قلت: فعلينا ان نسألكم؟ قال: نعم، قلت: و عليكم أن تجيبونا؟ قال: ذلك إلينا ان شئنا فعلنا و ان شئنا تركنا، ثم قال: «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ». «1» 101- و فيها خطبة لأمير المؤمنين عليه السلام و هي الخطبة الطالوتية قال فيها عليه السلام: إذا ذكر الأمر سألتم أهل الذكر، فاذا أفتوكم قلتم هو العلم بعينه فكيف و قد تركتموه و نبذتموه و خالفتموه؟. ******************************** 1- ترجمه اسباب النزول10- تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (43) ....
ترجمه:
43- ما پيش از تو جز مردانى كه به آنها وحى مىكرديم نفرستاديم، اگر نمى دانيد از اهل اطلاع سؤال كنيد
....
در روايات متعددى كه از طرق اهل بيت ع وارد شده مىخوانيم كه اهل ذكر امامان ع هستند، از جمله در روايتى از امام على بن موسى الرضا ع مىخوانيم كه در پاسخ سؤال از آيه فوق فرمود:
نحن اهل الذكر و نحن المسؤلون:
" ما اهل ذكريم، و از ما بايد سؤال شود" «1».
و در روايت ديگرى از امام باقر ع مى خوانيم كه در تفسير همين آيه فرمود:
الذكر القرآن، و آل الرسول اهل الذكر، و هم المسؤلون:
" ذكر، قرآن است، و اهل بيت پيامبر ص اهل ذكرند، و از آنها بايد سؤال كرد" «2».
در بعضى ديگر مى خوانيم كه" ذكر" شخص پيامبر ص است و اهل بيت او اهل الذكر هستند «3».
روايات متعدد ديگرى نيز به همين مضمون رسيده.
______________________________
(1 و 2 و 3) تفسير نور الثقلين جلد 3 صفحه 55 و 56.
اين نخستين بار نيست كه ما در رواياتى كه در تفسير آيات قرآن وارد شده است بيان مصداق هاى معينى را مى بينيم كه مفهوم وسيع آيه را هرگز محدود نمى كند، و همانگونه كه گفتيم: ذكر به معنى هر گونه آگاهى و ياد آورى و اطلاع است، و اهل الذكر، آگاهان و مطلعين را در همه زمينه ها در بر مى گيرد.
ولى از آنجا كه قرآن مجيد نمونه بارز يادآورى و علم و آگاهى است به آن" ذكر" اطلاق شده و همچنين شخص پيامبر ص نيز مصداق روشن ذكر است، به همين ترتيب امامان معصومين كه اهل بيت او و وارث علم او هستند، روشنترين مصداق اهل الذكرند.
ولى قبول همه اين مساله هيچگونه منافاتى با عموميت مفهوم آيه و همچنين مورد نزول آن كه دانشمندان اهل كتاب است ندارد، و به همين دليل علماى اصول و فقهاى ما در مباحث مربوط به اجتهاد و تقليد و پيروى ناآگاهان در مسائل دينى از آگاهان و مجتهدين به اين آيه استدلال كرده اند.
______________________________
(1) احقاق الحق جلد 3 صفحه 482- منظور از تفسيرهاى دوازدهگانه تفسير ابو يوسف و ابن حجر و مقاتل بن سليمان و وكيع بن جراح و يوسف بن موسى و تفسير قتاده و تفسير حرب الطائى و تفسير سدى و مجاهد و مقاتل بن حيان و ابو صالح و محمد بن موسى الشيرازى است.
حديث ديگرى از جابر جعفى در تفسير همين آيه در كتاب ثعلبى نقل شده كه مى گويد
لما نزلت هذه الايه قال على (ع) نحن اهل الذكر:
" هنگامى كه آيه فوق نازل شد على (ع) فرمود: اهل ذكر مائيم" (به همان مدرك فوق مراجعه شود).
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه در روايتى كه در عيون الاخبار از امام على بن موسى الرضا ع نقل شده است مى خوانيم كه امام به آن كسانى كه آيه فوق را به دانشمندان يهود و نصارى تفسير كرده بودند خرده مى گيرد و مى گويد:" سبحان اللَّه مگر چنين چيزى ممكن است؟ اگر ما به علماى يهود و نصارى مراجعه كنيم مسلما ما را به مذهب خود دعوت مى كنند، سپس فرمود:
اهل ذكر ما هستيم" «1».
ولى پاسخ اين سؤال روشن است، امام اين سخن را به كسانى مى گويد كه آيه را منحصرا به معنى مراجعه به علماى اهل كتاب در هر عصر و زمان تفسير كرده بودند، در حالى كه مسلما چنين نيست در عصر و زمانى همچون عصر و زمان امام على بن موسى الرضا ع هرگز مردم موظف نبودند كه براى درك حقايق به علماى يهود و نصارى مراجعه كنند، در اين گونه اعصار، مرجع علماى اسلام كه در رأس آنها ائمه اهل بيت ع قرار داشتند بودند.
به عبارت ديگر اگر مشركان عصر پيامبر ص براى آگاهى از اين مساله كه پيامبران خدا هميشه از جنس بشر بودند وظيفه داشتند به آگاهان از اهل كتاب مراجعه كنند، مفهومش اين نيست كه تمام مردم در هر زمانى بايد به آنها مراجعه نمايند، بلكه هر مساله اى را در هر زمانى بايد از آگاهان نسبت به آن مساله پرسيد، و اين مطلب روشنى است.
به هر حال آيه فوق بيانگر يك اصل اساسى اسلامى در تمام زمينه هاى زندگى مادى و معنوى است و به همه مسلمانان تاكيد مى كند كه آنچه را نمى دانند از اهل اطلاعش بپرسند و پيش خود در مسائلى كه آگاهى ندارند دخالت نكنند.
___________________________
(13) تفسير نور الثقلين جلد 3 صفحه 57
ما قبل از تو نيز، جز مردانى كه به سويشان وحى مى نموديم (فرشته يا موجود ديگرى را) نفرستاديم (كه آنها از آمدن تو تعجب مى كنند، به آنها بگو:) اگر نمىدانيد از اهل ذكر بپرسيد.
اين آيه يك اصل كلى را كه عقل هر بشرى مى پذيرد، مطرح مى كند وآن مراجعه به اهل علم وكارشناس است، يعنى هر چه را نمى دانيد از آگاهان واهل خبرهى آن سؤال كنيد. البتّه در زمينه ى مسائل دينى، بهترين مصداقِ «اهل ذكر» اهلبيت پيامبرند. روايات زيادى از طريق شيعه و سنّى به اين مضمون وارد شده كه در جلد سوم ملحقات احقاق الحق، صفحهى 482 به بعد نقل شده است.
طبرى، ابن كثير و آلوسى نيز در تفاسيرشان، ذيل اين آيه، اهلِ ذكر را اهل بيت پيامبر معرّفى كرده اند.
در جلد 23 بحار صفحه 172 به بعد، حدود شصت روايت در اين باره نقل شده كه در برخى از آنها، امامان معصوم فرموده اند:
«نحن و الله اهل الذكر المسؤلون»
بخدا قسم ما هستيم، آن اهل ذكرى كه مردم بايد سؤالات خود را از آنان بپرسند.
1- پيامبران الهى همه از جنس خود بشر بوده اند، نه از جنس فرشتگان. «وَ ما أَرْسَلْنا ... إِلَّا رِجالًا»
2- پيامبران، همه مرد بوده اند، آنهم مردانِ بالغ و رشيد. (گرچه بعضى مثل عيسى و يحيى عليهما السلام در طفوليّت به نبوّت رسيده اند.) «رِجالًا»
3- نزول وحى الهى بر يك انسان تعجبى ندارد، اين سنّت خداوند براى هدايت بشر بوده است. «رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ»
4- جهل عذر نيست، پرسيدن و دانستن وظيفه است. «فَسْئَلُوا»
5- مسائل دين را بايد از كارشناس دين پرسيد، نه هر كس اندك آشنائى با دين دارد. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»
6- آنجا كه انسان خود چيزى را مى داند، سؤال معنى ندارد. «فَسْئَلُوا ... إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»
7- اگر پرسش از اهل ذكر لازم باشد، پس پذيرش پاسخ او نيز لازم است، وگرنه سؤال لغو است. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»
8- آنجا سؤال كنيم كه خود نتوانيم بدانيم، نه آنكه هر چه را نمى دانيم، بدون آنكه فكر و تأملى كنيم، فوراً سؤال كنيم. آيه نمى فرمايد: فَسْئَلُوا ... فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا اگر نمى دانيد سؤال كنيد، بلكه مى فرمايد: فَسْئَلُوا ... إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ يعنى اگر نمى توانيد بدانيد، سؤال كنيد.
88- في أصول الكافي محمد عن أحمد عن ابن فضال عن ابن بكير عن حمزة بن الطيار انه عرض على أبي عبد الله بعض خطب أبيه حتى إذا بلغ موضعا منها فقال له: كف و اسكت، ثم قال أبو عبد الله عليه السلام: لا يسعكم فيما ينزل بكم مما لا تعلمون الا الكف عنه و و التثبت و الرد على الائمة الهدى، حتى يحملوكم فيه على القصد و يجلو عنكم فيه العمى، و يعرفوكم فيه الحق، قال الله تعالى: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ».
89- الحسين بن محمد عن معلى بن محمد عن الوشاء عن عبد الله بن عجلان عن أبى جعفر عليه السلام في قول الله عز و جل: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» قال رسول الله صلى الله عليه و آله: الذكر أنا، و الائمة عليهم السلام أهل الذكر.
90- الحسين بن محمد عن معلى بن محمد عن محمد بن اورمة عن على بن حسان عن عمه عبد الرحمن بن كثير قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا- تَعْلَمُونَ» قال: أهل الذكر محمد صلى الله عليه و آله و نحن المسئولون.
91- الحسين بن محمد عن معلى بن محمد عن الوشاء قال: سألت الرضا عليه السلام فقلت جعلت فداك «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» فقال: نحن أهل الذكر و نحن المسئولون، فقلت: فأنتم المسئولون و نحن السائلون؟ قال: نعم. قلت: حقا علينا أن نسئلكم؟ قال: نعم، قلت: حقا عليكم ان تجيبونا، قال: [لا] ذلك إلينا ان شئنا فعلنا و ان شئنا لم نفعل، أما تسمع قول الله تبارك و تعالى: «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ».
92- عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد عن عاصم بن حميد عن أبى بصير عن أبي عبد الله عليه السلام في قول الله عز و جل: «وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ» فرسول الله الذكر: و أهل بيته المسئولون و هم أهل الذكر.
93- محمد بن يحيى عن محمد بن الحسين عن محمد بن اسمعيل عن منصور بن يونس عن ابى بكر الحضرمي قال: كنت عند أبى جعفر عليه السلام و دخل عليه الورد أخو الكميت فقال: جعلني الله فداك اخترت لك سبعين مسئلة ما يحضرني منها مسئلة واحدة قال و لا واحدة يا ورد قال: بلى قد حضرني منها واحدة قال:
و ما هي؟ قال: قول الله تبارك و تعالى: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» من هم؟ قال: نحن، قال: قلت علينا ان نسألكم، قال: نعم، قلت: عليكم أن تجيبونا؟ قال: ذلك إلينا.
94- محمد بن يحيى عن محمد بن الحسين عن صفوان بن يحيى عن العلا بن رزين عن محمد بن مسلم عن أبى جعفر عليه السلام قال: ان من عندنا يزعمون ان قول الله عز و جل:
«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» انهم اليهود و النصارى؟ قال: إذا يدعونكم الى دينهم ثم قال بيده «1» الى صدره: و نحن أهل الذكر، و نحن المسئولون.
95- عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن الوشاء عن أبى الحسن الرضا عليه السلام قال: سمعته يقول: قال على بن الحسين: على الأئمة من الفرض ما ليس على شيعتهم، و على شيعتنا ما ليس علينا، أمرهم الله عز و جل أن يسألونا قال: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» فأمرهم ان يسألونا و ليس علينا الجواب، ان شئنا أجبنا و ان شئنا أمسكنا.
96- احمد بن محمد عن أحمد بن محمد بن أبى نصر قال: كتبت الى الرضا عليه السلام كتابا فكان في بعض ما كتبت قال الله عز و جل: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»
______________________________
(1) اى أشار.
97- محمد بن الحسين و غيره عن سهل عن محمد بن عيسى و محمد بن يحيى و محمد ابن الحسين جميعا عن محمد بن سنان عن اسمعيل بن جابر و عبد الكريم بن عمرو عن عبد الحميد ابن أبى الديلم عن أبى عبد الله عليه السلام و نقل حديثا طويلا و فيه يقول عليه السلام و قال الله جل ذكره:
«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» قال الكتاب الذكر و أهله آل محمد عليهم السلام أمر الله عز و جل بسؤالهم، و لم يؤمروا بسؤال الجهال، و سمى الله عز و جل القرآن ذكرا فقال تبارك و تعالى: و أنزلنا عليك الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ.
98- في عيون الاخبار في باب مجلس ذكر الرضا عليه السلام مع المأمون في الفرق بين العترة و الامة حديث طويل و فيه قالت العلماء: فأخبرنا هل فسر الله تعالى الاصطفاء في الكتاب؟ فقال الرضا عليه السلام: فسر الاصطفاء في الظاهر سوى الباطن في اثنى عشر موطنا و موضعا، فأول ذلك قوله عز و جل الى أن قال: و اما التاسعة فنحن أهل الذكر الذين قال الله تعالى، «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» فنحن أهل الذكر فاسئلونا ان كنتم لا تعلمون، فقالت العلماء: انما عنى بذلك اليهود و النصارى، فقال أبو الحسن: سبحان الله و هل يجوز ذلك إذا يدعونا الى دينهم و يقولون انه أفضل من دين الإسلام؟ فقال المأمون: فهل عندك في ذلك شرح بخلاف ما قالوا يا أبا الحسن؟ فقال: نعم الذكر رسول الله صلى الله عليه و آله و نحن أهله، و ذلك بين في كتاب الله عز و جل حيث يقول في سورة الطلاق: «فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ» فالذكر رسول الله صلى الله عليه و آله و نحن أهله، فهذه التاسعة.
______________________________
(1) قال في الوافي: و لم يفرض عليكم الجواب استفهام استبعاد، كأنه استفهم السر فيه فأجابه الامام بالاية، و لعل المراد انه لو كنا نجيبكم عن كل ما سئلتم فربما يكون في بعض ذلك مالا تستجيبونا فيه فتكونون من أهل هذه الآية.
100- في روضة الكافي حدثني على بن إبراهيم عن أبيه عن ابن فضال عن حفص المؤذن عن أبي عبد الله عليه السلام انه قال في رسالة طويلة الى أصحابه: و اعلموا انه ليس من علم الله و لا من أمره أن يأخذ أحد من خلق الله في دينه بهوى و لا رأى و لا مقايس، فقد أنزل الله القرآن و جعل فيه تبيان كل شيء، و جعل للقرآن و تعلم القرآن أهلا لا يسمع أهل علم القرآن الذين آتاهم الله علمه أن يأخذوا فيه بهوى و لا رأى و لا مقايس، أغناهم الله عن ذلك بما أتاهم من علمه، و خصهم به و وضعه عند هم كرامة من الله، أكرمهم بها، و هم أهل الذكر الذين أمر الله هذه الأمة بسؤالهم و هم الذين من سألهم، و قد سبق في علم الله أن يصدقهم و يتبع أثرهم، أرشدوه و أعطوه من علم القرآن ما يهتدى به الى الله باذنه الى جميع سبل الحق، و هم الذين لا يرغب عنهم و عن مسألتهم و عن علمه الذين أكرمهم الله به و جعله عندهم الا من سبق عليه في علم الله الشقاء في أصل الخلق تحت الأظلة، فأولئك الذين يرغبون عن سؤال أهل الذكر، و الذين آتاهم الله علم القرآن و وضعه عندهم، و امر بسؤالهم، و أولئك الذين يأخذون بأهوائهم و مقاييسهم حتى دخلهم الشيطان، لأنهم جعلوا أهل الأيمان في علم القرآن عند الله كافرين، و جعلوا أهل الضلالة في علم القرآن عند الله مؤمنين، و حتى جعلوا ما أحل الله في كثير من الأمر حراما، و جعلوا ما حرم الله في كثير من الأمر حلالا، فذلك أصل ثمرة أهوائهم.
______________________________
(1) «في بصار الدرجات محمد بن الحسن عن أبى داود عن سليمان بن سعيد عن ثعلبة عن منصور عن زرارة قال: قلت لأبي جعفر (ع): قول اللّه تبارك و تعالى: «فاسئلوا» و ذكر مثل ما في تفسير على بن إبراهيم منه عفى عنه» (عن هامش بعض النسخ)
102- في كتاب المناقب لابن شهر آشوب محمد بن مسلم و جابر الجعفي في قوله تعالى: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» قال الباقر عليه السلام: نحن أهل الذكر.
103- في تفسير العياشي عن أحمد بن محمد عن أبى الحسن الرضا عليه السلام قال: كتب الى انما شيعتنا من تابعنا و لم يخالفنا، و إذا خفنا خاف، و إذا امنا أمن، قال الله: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ» الآية فقد فرض عليكم المسئلة و الرد إلينا و لم يفرض علينا الجواب.
2- اطيب البيان في تفسير القرآن
3- البرهان فى تفسير القرآن
4-التبيان فى تفسير القرآن
5-روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن
6-تفسير الصافى
7-مخزن العرفان در تفسير قرآن
8- مجمع البيان فى تفسير القرآن
9-ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن
10-تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين
11- تفسير نمونه
12-تفسير نور
13-تفسير نور الثقلين
نظرات شما عزیزان: